مي گه: نصف سن تو رو داشتم كه شوهرم دادن...
مي گم: اي مادر، كو جوون تحصيل كرده و خونواده دار شاغل و خدمت رفته و... كه از عهده ي توقعات پدر جان در بياد؟
مي گه: پدرت هفت شبانه روز نهار و شام عروسي برام داد.
مي گم: وااااي... حالا يه شب تالار و يه شام ، ده ميليون خرج ميذاره رو دست جوون مردم!
مي گه: پدرت با حقوق ماهي 500 تا تك تومن اين خونه رو ساخت.
مي گم: واقعا؟ يكي رو مي شناسم كه خونشو فروخت تا دخترشو شوهر بده!
مي گه:درس خوندم ، ديپلم گرفتم ، ولي پدرت نذاشت برم سر كار.
مي گم:درس؟ حقوق سه ماه پدر شد شهريه دانشگاه آزادم. ولي كو كار؟
مي گه: قد تو بودم سه تا بچه داشتم!
مي گم: چطوري؟ خيلي ها تو خرج پوشك و شير خشك اوليش موندن!
مي گه: پول نبود ، ولي دلخوشي داشتيم.
مي گم: هميشه خوش باشي ، مادر. ولي دل خوش سيري چند؟؟؟