حکم عشق

واسه تویی که به حکم عشق اسیرتم

حکم عشق

واسه تویی که به حکم عشق اسیرتم

عشق من ساسان

بـــــــــه چشمان دل انگیز تو سوگند
بــــــــــه لبهای هوس ریز تو ســوگند
بـــــــــــه انـدام چــوگـــلبرگ سپیدت
بـــــــه لبخندت،به اندوهت،امـیدت
به لبخندت که چون لبخند گلــهاست
به رخسارت که چون مهتاب زیباست
به گلهای بهار و عشق و هســــــتی
بــه آن قــــــران که آن را می پرستی
قســــــــــم ای نازنین تا زنده هستم
تو را دوست دارم می پرستم 

 

یادداشت

 زندگی را از تو نام برده اند !
ز : زاویه نگاه تو
ن : نوای کلام تو
د : درگاه ابروی تو
گ : گیسوی پریشان تو
ی : یارو سر کاری!

 
آلبرت انیشتین میگه: عشق مثل ساعت شنی میمونه همزمان که قلبتو پر می کنه مغزتو خالی می کنه.
البته واسه اونایی که مغزشون پره! تو راحت باش...

میدونی من دوستت دارم، من عاشقتم، می میرم برات، می بوسمت......
...
...
چند تا میم داره؟؟؟ 

پنج راه حل برای خوشحال بودن : 1- داشتن یک دوست خوب مثل من 2- داشتن دوستی مثل من 3- فقط داشتن من 4- داشتن من 5- من  

عشق ماندگار هرگز بر جاذبه ی جسمانی میان شما و معشوق که همواره در حال تغییر است متکی نیست .عشق واقعی از روح شما نشات می گیرد. این نوع عشق ناب هنگامی که خود را در دل و جان دیگری می یابید شکل می گیرد  

عشق را رنگ آبی زدم، دوست داشتن را قرمز، نامردی را سیاه، دروغ را سفید، ولی نمی دانم چرا به تو که می رسم نمی دانم مهربانی چه رنگی است!   

صمیمیت یعنی: احساس ایمنی کردن در افشای حقایق در مورد خودمان، در مواقع بحرانی. اگر جوی ایجاد شود که دو نفر آزادانه حرف دلشان را با هم بزنند، در این صورت مانع پیش رویشان از بین می رود. مری آن ویلیامسن  

پروانه به شمع بوسه زد و بال و پرش سوخت بیچاره از این عشق سوختن آموخت فرق منو پروانه در اینست پروانه پرش سوخت ولی من جگرم سوخت  

ویرانه نه آنست که جمشید بنا کرد ویرانه نه آنست که فرهاد فرو ریخت ویرانه دل ماست که با هرنگه تو صد بار بنا گشت و دگر بار فرو ریخت...  

زندگی با همه وسعت خویش محمل ساکت غم خوردن نیست حاصلش تن به قضا دادن و پژمردن نیست زندگی رفتن و راهی شدن است زندگی جنبش راهی شدن است. از سر آغاز وجود تا جایی که خدا می داند انتظار درد آور است. فراموشی دردآور است اما بی تصمیمی از هر رنجی بد تر است. دوست داشتن بهترین شکل مالکیت است و مالکیت بدترین شکل دوست داشتن برای‌ فرد سالم، دوست‌ داشتن‌ عیب‌های‌ دیگری‌ بزرگترین‌ دلیل‌ عشق‌ است  

چشم هایت وقتی دروغ می گویی زیبا تر می شوند اگر می خواهی زیباترین باشی همیشه به من بگو دوستت دارم

به ستاره ها نگاه کن.به لبخند زدنشون بخند اما بهشون دل نبند چون چشمکاشون از روی عشق نیست از روی عادته  

هیچ گاه نگذار که در کوهپایه های عشق کسی دستت را بگیرد که فکر می کنی در ارتفاعات آن را رها خواهد کرد  

چشم چشم، دو ابرو/ نگاه من به هر سو/ پس چرا نیستی پیشم؟/ نگاه خیس تو کو؟/ گوش گوش دوتا گوش، دو دست باز یه اغوش/ بیا بگیر قلبمو، یادم تو را فراموش...؟/ چوب چوب یه گردن، جای نری تو بی من/ دق می کنم میمیرم، اگه دور بشی از من/ دست دست دو تا پا، یاد تو مونده اینجا/ یادت می یاد که گفتی:بی تو نمی رم هیچ جا....؟/ من؟ من؟ یه عاشق، همون مجنون سابق  

 

مرا می فهمی من تو را می خواهم وهمین ساده ترین قصه ی یک انسان است... تو مرا می خوانی من تو را ناب ترین شعر زمان می دانم و تو هم می دانی تا ابد در دل من می مانی 

 مرام فقط مرام گاو چون نگفت من گفت ما 2- صفا فقط صفای مورچه که هر وقت گریه کرد هیچکس اشکش ندید 3- رفیق فقط کلاغ نه بخاطر سیاهیش به خاطر یه رنگیش 4- معرفت فقط معرفت کرم نه به خاطر کرم بودنش به خاطر خاکی بودنش 5- یه رنگی فقط یه رنگی دیوار که هرچی مردو نا مرده بهش تکیه میدن جاخالی نمیده  

دلم از زمین گرفت دلم از خزان گرفت دلم از نبودنت گرفت دل من ــ دل نبود واژه خواستنی بود محال جام عشقی بود تهی! لابه لای این همه خواب رویای عشق تو هم رفت به خواب و خودت نآمدی ای عشق و خودت گپ نزدی ای عشق و مرا سوزاندی مرا بردی به خواب خوابی از جنس ناب! خواب....! چه کسی مرا بیدار خواهد کرد؟! با کدامین بانگ؟! با کدامین داد! با کدامین فریاد  

 

زندگی به مانند یک بوم سفید نقاشی است که ما می توانیم شبکه ی گرافمان را روی آن ترسیم کنیم زندگی قله های موفقیت دارد که می شود آنها را پررنگ کشید زندگی شکست دارد که می شود از آن ها پل های بعدیمون را طراحی کنیم  

اسمت رابرای دلخوشی میخوانم.دلت رابرای عاشقــی میخواهم.صدایت رابرای آرامــش میشنوم.دستت رابرای نوازش میگیرم.عطرت را برای مستی میبویم . 

 

خیالت رابرای پروازو خودت رابرای پرستش میخواهم من نه عاشق بودم و نه محتاج نگاهی که بلغزد بر من ، من خودم بودم و یک حس غریب که به صد عشق و هوس می ارزی  

دوش پرسیدم ز منطق . عشق چیست؟ در جوابم این چنین پاسخ داد و گریست گفت : لیلی و مجنون همه افسانه اند عشق مختص حسین بن علی است  

 

تنها ییم با تو ، خو شبختیم با تو ، مهربونیم با تو ، سختیم با تو ، دریا با تو، صحرا با تو، با چیپس جدید با تو تنها زمانی به یادت هستم و به یادت گریه می کنم که دارم پیاز پوست می کنم توی دنیا دو تا نابینا می‌شناسم، یکی تو که هیچ موقع عشقم رو ندیدی، یکی من که کسی رو جز تو ندیدم  

 

کسی هم نفسم شد دست آخر قفسم شد. من ساده به خیالم که همه کار و کسم شد. اون که عاشقانه خندید خنده های منو دزدید زیر چشمه مهربونی خواب یک توطئه میدید  

 

گفتمش آغاز درد عشق چیست؟ گفت آغازش سراسر بندگیست گفتمش پایان آن را هم بگو گفت پایانش همه شرمندگیست گفتمش درماندردم را بگو گفت درمانی ندارد، بی دواست گفتمش یک اندکی تسکین آن گفت تسکینش همه سوز و فناست تنها ییم با تو ، خو شبختیم با تو ، مهربونیم با تو ، سختیم با تو ، دریا با تو، صحرا با تو، با چیپس جدید با تو تنها زمانی به یادت هستم و به یادت گریه می کنم که دارم پیاز پوست می کنم توی دنیا دو تا نابینا می‌شناسم، یکی تو که هیچ موقع عشقم رو ندیدی، یکی من که کسی رو جز تو ندیدم کسی هم نفسم شد دست آخر قفسم شد. من ساده به خیالم که همه کار و کسم شد. اون که عاشقانه خندید خنده های منو دزدید زیر چشمه مهربونی خواب یک توطئه میدید افسوس... 

 

آن زمان که باید دوست بداریم کوتاهی می کنیم آن زمان که دوستمان دارند لجبازی می کنیم و بعد برای آنچه از دست رفته آه میکشی چیزی رو که خیلی دوست داری رهاش کن اگه برگشت بدون مال تویه ولی اگه بر نگشت غصه نخور اون از اولم مال تو نبوده  

  یادداشت هاتون را با نام خودتون چاپ می کنیم  

                       nimkatekhali@gmail.com

 

ای کاش

کاش یکی بود یکی نبود ، اول قصه ها نبود
اون که تو قصه مونده بود ، از اون یکی جدا نبود
کاش توی قصه های شب ، برق ستاره کم نبود
تو قصه ی جن و پری ، دلهره دم به دم نبود
سیاوش شاهنامه رو ، کاش کسی گردن نمی زد
کاش کسی تویه قصه ها ، از عاشقی تن نمی زد
کاش داش اکل با زخم تیغ ، تو بسترش جون نمی داد
قصه نویس قصه مون ُ ، با گریه پایون نمی داد
تقویم باغچه ما ، برگ بهار نداره
جاده ی قصه هامون ، اسب سوار نداره
شهر بزرگ قصه ، پنجره هاشو بسته
حتی تو دفتر مشق ، بابا انار نداره
مادربزرگ قصه هاشو بالای تاقچه جا می ذاشت
یه عاشق تازه نفس ، تو شهر قصه پا می ذاشت
قصه های قدیمی رو یه جور تازه می نوشت
آدم و حوا رو می برد ، دوباره می ذاشت تو بهشت
تقویم باغچه ما برگ بهار نداره
جاده قصه هامون ، اسب سوار نداره
شهر بزرگ قصه ، پنجره هاشو بسته
حتی تو دفتر مشق ، بابا انار نداره