همین امشب ازغصه ها میمیرم
انتقام خودمو از دوتامون میگیرم
دیگه ازدست تو هم کاری برنمیآد
باید آروم بگیرم
تو خوابت نمیام کابوست نمیشم
تو شبای سیاه فانوست نمیشم
دیگه ازدست تو هم کاری برنمیاد
باید آروم بگیرم
مثل یه نور یه شهاب کوچیک رد میشم
از تو چشمات
باز دوباره می افتم ازچشمات بی صدا میمیرم
دارم بی صدا میشکنم تو دل شب
به عشق نگاهت میسوزم توی تب
فقط باتو میشه گذشت ازسیاهی
بذار باتو بازجون بگیرم
تو را نه عاشقانه و نه عاقلانه و نه حتی عاجزانه که تو را عادلانه در آغوش میکشم عدل مگر نه آن است که هر چیزی سرجای خودش باشد ؟؟؟