خلوتم را نشکن
شاید این خلوت من کوچ کند به شب پروانه به صدای نفس شهنامه به طلوع آخرین افسانه
و غروبی که درآن نقش دیوانگی یک عاشق برسر دیواری پیدا شد خلوتم را نشکن
خلوتم بس دوراست زهوای دل معشوق سهند
خلوتم راه درازیست میان من وتو
خلوتم مروارید است به دست صیاد
خلوتم تیر وکمان است به دست آرش
خلوتم راه رسیدن به خداست
خلوتم را نشکن......
بعد از رفتنت..... شبی از پشت یک تنهایی نمناک وبارانی , تورا با لهجه گل های نیلوفر صدا کردم. تمام شب را برای با طراوت ماندن باغ قشنگ آرزوهایت دعا کردم....
پس ازیک جستجوی نقره ای در کوچه های آبی احساس تو را از بین گلهایی که در تنهاییم رویید, جدا کردم.
دیوانه ات گشتم ٬ تو عاشق نبودی خیلی دیر فهمیده بودم.
چشم هایت پی دیگری بود ومن این را نفهمیده بودم.
درتمام لحظه هایم هیچ کس تنهائیم را حس نکرد
آسمان غم گرفت