حکم عشق

واسه تویی که به حکم عشق اسیرتم

حکم عشق

واسه تویی که به حکم عشق اسیرتم

عاشقی

عشق چیزی برای هدیه نیست 

طرح دریا وغروب و گریه نیست

عاشقی یک کلبه ویرانه نیست

صحبت ازشمع وگل وپروانه نیست

عاشقی تنهای تنها یک تب است 

بی تو مردن درسکوت یک شب است

ناتمام

دخترک رفت ولی زیر لب این را میگفت
اویقینا پی معشوق خودش می آید
پسرک ماند ولی روی لبش زمزمه بود
مطمئنا که پشیمان شده برمیگردد
عشق قربانی مظلوم غرور است هنوز . . .

دلواپسی

یه بغل گلای مریم یه غزل بوسه ی خسته            

یه نفر حبسه تو سینه یه گلو بابغض بسته   

واسه زود بودن چه دیرم باغم چشمات میمیرم

وقت رفتنت عزیزم گریه هامو پس میگیرم 

یه نفرحبسه تو چشمات تاابد گوشه ی زندون

یه نفرعاشق عاشق،عاشق صدای بارون

جونشو لحظه ی آخر میسپره به دستت ارزون

. . .

چجوری طاقت بیارم شبای دلواپسی رو

تو ندیدی سوختنم رو تب تند بی کسی رو

یه عالم گریه نشسته روی دیوارای خونه

بی تو و عطرت عزیزم چیزی ازمن نمیمونه