حکم عشق

واسه تویی که به حکم عشق اسیرتم

حکم عشق

واسه تویی که به حکم عشق اسیرتم

نمیتونم

نمیتونم بهت بگم دوستت دارم

 تحملم نیست واسه گریه کردنت

نمیتونم دیگه تورو داشته باشم

آخه تورو به دست من سپردنت

نمیتونم باتو بمونم تا ابد

نمیتونم پا بذارم روی دلت

هرچی که دارم مال تو عزیزمن

آخه تو رو به دست من سپردنت

امشب میخوام

خیلی وفته . . . نگفتم و اشک نریختم . . . تقصیر کارم شاید! از خودم خب عصبیم نمیدونم الان باید ول کنم یا اصلا میخوام مثل بچه ها چشامو ببندم و بخندم و کیف کنم تا به خواب. . . بشمرم تاهزار چون که مطمئنم بعدش میاد . . . خیلی بچه گونه س ولی من عمرا بگم نه نمیخوام من میخوام و بگو نمیذارم که منو به کشتن بدن خستگیا . . . حقیقت همینه یعنی من توی رویاام و خب وضعیت وخیمه! رویا برام بسه . سوالم با ترسه . کجا الان هستش؟ خداوندا بسه! من که تو زندگیم آخه چیزی جز عشق نداشتم! سخت نیست که اینجوری جزئش نباشم . . . لابد این یه تنبیهه . میخرمش به جون بگو آخرش چیه؟