حکم عشق

واسه تویی که به حکم عشق اسیرتم

حکم عشق

واسه تویی که به حکم عشق اسیرتم

از شاهکارای ساسانه

دیوانه ات گشتم ٬ تو عاشق نبودی خیلی دیر فهمیده بودم.
چشم هایت پی دیگری بود ومن این را نفهمیده بودم.
درتمام لحظه هایم هیچ کس تنهائیم را حس نکرد
آسمان غم گرفت

هیچ کس برکه طوفانی ام را حس نکرد.
آنکه سامان غزلهایم از اوست
بی سرو سامانیم را حس نکرد
در زلال شب
شب هایم بارانی است .....
روزهایم میگذرد ...
من باران اشک می خواهم ...
آنقدر باران می خواهم، تا بتوانم با آن تمامی دلتنگی هایم را در آن زلال کنم
.
.
.
.
.
.
.
.
.این به خاطر سمیرا جونمه :......
آیا نمی دانی که هدف من تو هستی
برای عشقم، زندگیم، بودنم
قلبم بدون تو می میرد
سعی کردم غرورم را زیر پا بگذارم
اما احساس کردم قلبم از درون می لرزد
ای کاش نمی دانستم
چرا که نمی توانم اجازه دهم بروی
به من بگو
چرا؟
چرا هنگامیکه به چشمانت نگریستم
احساس کردم،قلبم گریه را آغاز کرده
عزیزم
هنگامیکه تو را با دختری دیگر دیدم
اوه، چرا
چرا مجبور بودی دروغ بگویی
بخاطر اینکه احساس کردم مرگ اعتماد فرا رسیده
چرا، اوه، چرا
هنگامیکه که همچنان دوستت دارم
وداع کردن بسیار سخت است
چگونه می توانی بگویی، چیز مهمی نبود
چون تمام رویا های مرا بر باد دادی
تنها یک شب تو را در بر گرفتم
وقتیکه می دانی در بسترم آرمیده بودی
سعی کردم غرورم را زیر پا بگذارم
آیا باید به آرامی اینجا را ترک کنم
یا ممکن است بگویی همه چیز مثل گذشته است
هنگامیکه تو را دیدم
هرگز فراموشت نخواهم کرد
چرا،اوه، چرا
هنگامیکه که همچنان دوستت دارم
وداع کردن بسیار سخت است

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد