حکم عشق

واسه تویی که به حکم عشق اسیرتم

حکم عشق

واسه تویی که به حکم عشق اسیرتم

یادداشت های کوتاه

هیچ وقت دل به کسی نبند چون این دنیا اینقدر کوچیکه که دو تا دل توش جا نمیشه ولی اگه بستی دیگه ازش جدا نشو چون این دنیا اینقدر بزرگه که دیگه پیداش نمیکنی .... !!!

 

حدود جوانی

از شمال محدود است ، به آینده ای که نیست
 به اضافه ی عم پیری و سایه ی مخوف ممات
 از جنوب به گذشته ی پوچی پر از خاطرات تلخ  گاهی اوقات شیرین 
 مشرق ، طلوع آفتاب عشق ، صلح با مرگ شروع جنگ حیات 
 مغرب ، فرسنگها از حیات دور ، آغوش تنگ گور غروب عشق دیرین 
این چه حدودیست ! آیا شنیده ای و میدانی ؟
 حدود دنیای متزلزلی است موسوم به : جوانی
  

 

 یادمان باشد خطایی نکنیم                   گر شکستیم صدایی نکنیم

 یادمان باشد اگر خاطرمان تنها شد       طلب عشق ز هر بی سر و پایی نکنیم

 

  

نشانه

راهبی کنار جاده نشسته بود و با چشمان بسته در حال تفکر بود. ناگهان تمرکزش با صدای گوش خراش یک جنگجوی سامورایی به هم خورد: «پیرمرد، بهشت و جهنم را به من نشان بده!»

راهب به سامورایی نگاهی کرد و لبخندی زد. سامورایی از این که می دید راهب بی توجه به شمشیرش فقط به او لبخند می زند، برآشفته شد، شمشیرش را بالا برد تا گردن راهب را بزند!

راهب به آرامی گفت: «خشم تو نشانه ای از جهنم است.»

سامورایی با این حرف آرام شد، نگاهی به چهره راهب انداخت و به او لبخند زد.

آنگاه راهب گفت: «این هم نشانه بهشت!»

              

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد