-
کمترین سرود بوسه باشد
جمعه 24 مهرماه سال 1388 20:11
روزی که ما دوباره کبوترهایمان را پیدا خواهیم کرد و مهربانی دست زیبایی را خواهد گرفت روزی که کمترین سرود بوسه است روزی که هر لب ترانه ای ست تا کمترین سرود بوسه باشد روزی که توبیایی برای همیشه بیایی و مهربانی با زیبایی یکسان شود . . .
-
سلام برعشق
پنجشنبه 23 مهرماه سال 1388 14:57
سلام گلم دلم جا مانده است در پس آن نگاه معصومانه ای که لحظه ی آخر بر من کردی... ای بی انصاف!!! روزی هزاران بار نفرینت می کنم! که دل سنگی ام را...در واپسین ثانیه ها،در لا به لای ثانیه هایی که دیگر فرصتی برای عاشقی نبود به قیمت یک نگاه سنگین خریدی و من هر شب به حرمت آن نگاه پر از فریاد و سکوت آخرت بارانی از اشک پیش کش...
-
عشق فقط ساسان
پنجشنبه 23 مهرماه سال 1388 14:40
چشم ، چشم دو ابرو نگاه من به هر سو پس چرا نیستی پیشم؟ نگاه خیس تو کو؟ گوش گوش دو تا گوش دو دست باز یه آغوش بیا بگیر قلبمو.... یادم تو را فراموش چوب چوب یه گردن جایی نری تو بی من دق میکنم میمیرم اگه دور بشی از من دست دست دوتا پا یاد تو مونده اینجا یادت میاد که گفتی بی تو نمیرم هیچ جا؟ من، من یه عاشق همون مجنون سابق!
-
ای شعرسفارشیه !
سهشنبه 21 مهرماه سال 1388 20:06
هم دعا کن گره از کار توبگشاید عشق هم دعاکن گره تازه نیفزاید عشق قایقی درطلب موج به دریا پیوست باید از مرگ نترسیده ، اگرباید عشق ! عاقبت راز دلم را به لبانش گفتم شاید این بوسه به نفرت برسد ،شاید عشق شمع روشن شد و پروانه درآتش گل کرد می توان سوخت اگر امربفرماید عشق پیله رنج من ابریشم پیراهن شد شمع حق داشت !به پروانه...
-
دوستت دارم
سهشنبه 21 مهرماه سال 1388 19:57
من با خنده های تو دیوانه بازی میکنم تو بگو دوستت دارم من تورو راضی میکنم من میخوام قد یه دنیا !منودوست داشته باشی چون میمیرم اگه تویه روز ازو جدا بشی. . . من میتونم موهاتو شونه کنم با گریه هام تو فقط بگو دوسم داری همین بسه برام من میتونم لالایی بگم برات از راه دور بشمرم ستاره هاتو از یکی کرور کرور
-
عشق است ...
سهشنبه 21 مهرماه سال 1388 19:38
بازیچه دست یاربودن عشق است درپنجه غم شکاربودن عشق است درمحکمه ای که یارباشد قاضی محکوم طناب دار بودن عشق است
-
یادت ای دوست بخیر
سهشنبه 21 مهرماه سال 1388 19:34
یادت ای دوست بخیر بهترینم خوبی؟ روزگارت شیرین و دماغت چاق است ؟؟ خبری نیست زتو! یادی از یاد نکردن بی وفا رسم شده ؟؟ نکند خاطرت از شکوه من خسته شود دل میخواهد که بدانی بی تو . . . دلم اندازه دنیا تنگ است یادت ای دوست بخیر!!! می سپارم همه زنگیت را به خدا که چوآیینه زلال همچو دریا آرام مثل یک کوه پراز شوکت بودن باشی . . .
-
لطفا همه را دوست بدار!!!
یکشنبه 19 مهرماه سال 1388 20:05
به نام دل غمگین که چه ساده خورد شد . . . . درسرزمین قلبم خانه ای ساختم که پنجره هایش هیچگاه از دیدنت خسته نمی شوند! دراین خانه همیشه خاطراتمان را مرورمیکنم!!! اگرچه ازت دورم ولی حرفای گرمت آرامش بخش دل پرغم من است نام توهمیشه درذهنم ویادتو همیشه در قلبم جاریست!
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 19 مهرماه سال 1388 19:56
سلام شعرهایی که از این به بعد میخونین از روی دست نوشته های ساسان تایپ شده
-
نامه های عشقولانه
چهارشنبه 8 مهرماه سال 1388 20:23
سلام رفقای عاشق.خوبین؟؟؟ازامروزقراره نامه های ساسان جون را واستون بنویسم.پس بجای مطالب عشقولانه تبدیل می شیم به نامه های عشقولانه.فعلا بای
-
Hokme eshgh
دوشنبه 9 شهریورماه سال 1388 12:22
در سکوت دادگاه سرنوشت عشق بر ما حکم سنگینی نوشت گفته شد دلداده ها از هم جدا وای بر این حکم و این قانون زشت
-
حکم عشق
دوشنبه 9 شهریورماه سال 1388 12:20
شنیده می شود از آسمان صدایی که... کشیده شعر مرا باز هم به جایی که... نبود هیچ کسی جز خدا،خدایی که... نوشت نام تو را، نام آشنایی که... پس از نوشتن آن آسمان تبسم کرد واز شنیدنش افلاک دست و پا گم کرد نوشت:فاطمه،شاعر زبانش الکن شد نوشت:فاطمه،هفت آسمان مزین شد نوشت:فاطمه،تکلیف نور روشن شد دلیل خلق زمین و زمان معین شد...
-
حکم عشق
دوشنبه 9 شهریورماه سال 1388 12:20
شنیده می شود از آسمان صدایی که... کشیده شعر مرا باز هم به جایی که... نبود هیچ کسی جز خدا،خدایی که... نوشت نام تو را، نام آشنایی که... پس از نوشتن آن آسمان تبسم کرد واز شنیدنش افلاک دست و پا گم کرد نوشت:فاطمه،شاعر زبانش الکن شد نوشت:فاطمه،هفت آسمان مزین شد نوشت:فاطمه،تکلیف نور روشن شد دلیل خلق زمین و زمان معین شد...
-
Eshghe man just SASAN
پنجشنبه 5 شهریورماه سال 1388 22:23
تمام شهر را ویرانه خواهم کرد وبا تو آشنای من تمام شهر را بیگانه خواهم کرد-و من یک روز یک روز نه چندان دور کتاب ماجرایم با تو را افسانه خواهم کرد-ترا بین تمام نور چشمی های این خورشید سرکش و مغرور یکی یکدانه خواهم کرد بلبل نیستم که برهرشاخه ای غوغاکنم. شمع هستم میسوزم و جان رافدایت میکنم. روزگاری است که من طالب...
-
از ارسالی های مهتاب گل
پنجشنبه 5 شهریورماه سال 1388 22:07
سالها پیش از این زیر یک سنگ گوشه ای از زمین من فقط یک کمی خاک بودم همین یک کمی خاک که دعایش پر زدن آن سوی پرده آسمان بود آرزویش همیشه دیدن آخرین قله ی کهکشان بود خاک هر شب دعا کرد از ته دل خدا را صدا کرد یک شب آخر دعایش اثر کرد یک فرشته تمام زمین را خبر کرد و خدا تکه ای خاک برداشت آسمان را درآن کاشت خاک را توی دست خود...
-
خلوت
شنبه 31 مردادماه سال 1388 15:39
خلوتم را نشکن شاید این خلوت من کوچ کند به شب پروانه به صدای نفس شهنامه به طلوع آخرین افسانه و غروبی که درآن نقش دیوانگی یک عاشق برسر دیواری پیدا شد خلوتم را نشکن خلوتم بس دوراست زهوای دل معشوق سهند خلوتم راه درازیست میان من وتو خلوتم مروارید است به دست صیاد خلوتم تیر وکمان است به دست آرش خلوتم راه رسیدن به خداست خلوتم...
-
Sasan DoOoset daram
شنبه 31 مردادماه سال 1388 15:08
بعد از رفتنت..... شبی از پشت یک تنهایی نمناک وبارانی , تورا با لهجه گل های نیلوفر صدا کردم. تمام شب را برای با طراوت ماندن باغ قشنگ آرزوهایت دعا کردم.... پس ازیک جستجوی نقره ای در کوچه های آبی احساس تو را از بین گلهایی که در تنهاییم رویید, جدا کردم. وتو در پاسخ آبی ترین موج تمنای دلم گفتی: دلم حیران و سرگردان چشمانی...
-
از شاهکارای ساسانه
جمعه 30 مردادماه سال 1388 18:56
دیوانه ات گشتم ٬ تو عاشق نبودی خیلی دیر فهمیده بودم. چشم هایت پی دیگری بود ومن این را نفهمیده بودم. درتمام لحظه هایم هیچ کس تنهائیم را حس نکرد آسمان غم گرفت هیچ کس برکه طوفانی ام را حس نکرد. آنکه سامان غزلهایم از اوست بی سرو سامانیم را حس نکرد در زلال شب شب هایم بارانی است ..... روزهایم میگذرد ... من باران اشک می...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 8 تیرماه سال 1388 16:20
هر نگاه بستگی به احساسی که در آن نهفته است , سنگینی خاص خودش را دار و نگاهی که گرمای عشق در آن نهفته باشد , بدون انکه احساس کنی , تنت را می سوزاند اولین بار که سنگینی یک نگاه سوزنده را احساس کرد , یک بعد از ظهر سرد زمستانی بود مثل همیشه سرش پایین بود و فشار پیچک زرد رنگ تنهایی به اندام کشیده اش , اجازه نمی داد تا سرش...
-
ارسالی های عشقولانه
دوشنبه 8 تیرماه سال 1388 15:37
ارسالی از ساسان خوشگلم با غرور بی دلیلت من آزارنده به من خسته و بی حوصله هشدار نده بزار این سکوت سنگی به شکستن نرسد به خودت بیش از این رفت را قرار نده من خودم رفتنی ام من خودم رفتنی ام بخدا من خودم رفتنی ام تو رودخونه قلبت قایق من رفتنی بود من از اون اول می دونستم قایقم شکستنی بود قامت خوب و قشنگت شده درمون تب من سفرت...
-
sasan loves samira
سهشنبه 2 تیرماه سال 1388 18:27
مکاش ای کاش..زمین سرد نبود. کاش..ای کاش هوا تاریک بود.. و..نفس کشیدن اینجا..با عشق ممکن میشد... من دلم غمگین است. خیلی قشنگه برو ادامه مطلب بقیه اش را بخون ئشفاو..هوایم بوی شرجی دارد...... من صدایم خسته از اه کشیدن های.. تکراری است.. و..دستانم.. به اندازه یک عمر... سخن بر کف خود دارد.. کاش ایکاش خدا مرا دوست میداشت.....
-
انتظار
یکشنبه 31 خردادماه سال 1388 15:34
نبودنت بهترین بهانه است برای اشک ریختن ... ولی کاش بودی تا اشکهایم از شوق دیدارت سرازیر میشد ... کاش بودی و دستهای مهربانت مرهم همه دلتنگیها و نبودنهایت میشد ... کاش بودی تا سر به روی شانه های مهربانت می گذاشتم و دردهایم را به گوش تو میرساندم... بدون تو عاشقی برایم عذاب است میدانم که نمیدانی بعد از تو دیگر قلبی برای...
-
دلتنگتم ساسان
یکشنبه 31 خردادماه سال 1388 15:33
تمام زندگیم را دلتنگی پر کرده است... دلتنگی از کسی که دوستش داشتم و عمیق ترین درد ها و رنجهای عالم را در رگهایم جاری کرد ! درد هایی که کابوس شبها و حقیقت روزهایم شد ٬ دوری از تو حسرتی عمیق به قلبم آویخت و پوست تن کودک عشقم را با تاولهای دردناک داغ ستم پوشاند . دلتنگی برای کسی که فرصت اندکی برای خواستنش ٬ برای داشتنش...
-
داستان ( شکلات )
پنجشنبه 28 خردادماه سال 1388 16:33
با یه شکلات شروع شد . من یه شکلات گذاشتم تو دستش اونم یه شکلات گذاشت تو دست من . من بچه بودم اونم بچه بود . سرمو بالا کردم اونم سرشو بالا کرد -دید که منو می شناسه . خندیدم . گفت : دوستیم ؟ گفتم دوست دوست . گفت: تا کجا ؟ گفتم دوستی که تا نداره . گفت تا مرگ ؟ خندیدم و گفتم : من که گفتم تا نداره . گفت باشه تاپس از مرگ ....
-
یادم میاد
جمعه 22 خردادماه سال 1388 15:48
تموم خاطراتت یادم میاد یاد اون روز که دلت میگفت منو میخواد اگه تو نمونی پیشم دیونه میشم آخه من چی کار کنم تو بمونی پیشم فکر تو یه لحظه از سرم نمیره من میگم میمونی اما دل میگه میره نذار تا قصه مون این جوری تموم بشه میدونم تو میری مهرم حروم میشه بگو حرفت چیه ؛ آخه دردت چیه تازه اول راهیم ، خداحافظی چیه می دونستم میری و...
-
دلم برات تنگ شده ساسان جونم
جمعه 22 خردادماه سال 1388 15:42
سلام با امروز دقیقا ۳ روز است که ساسان را ندیدم و خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی دلم برایش تنگ شده . برایت شعری از سهراب می نویسم امیدواورم لذت ببری عشق من گوش کن . دورترین مرغ جهان میخواند شب سلیس است ویک دست و باز . شمعدانی ها و صدا دارترین شاخه فصل ماه را میشنود . پلکان جلو ساختمان در فانوس به دست و در اسراف نسیم گوش کن...
-
دروغ - عشق و گناه
سهشنبه 19 خردادماه سال 1388 14:42
اگر دروغ رنگ داشت هر روز شاید ده ها رنگین کمان از دهان ما نطفه می بست و بی رنگی کمیاب ترین چیزها بود اگر عشق ارتفاع داشت من زمین را زیر پای خود داشتم و تو هیچ گاه عزم صعود نمی کردی آنگاه شاید پرچم کهربایی مرا در قله ها به تمسخر می گرفتی اگر گناه وزن داشت هیچ کس را توان آن نبود که گامی بردارد اگر دیوار نبود نزدیکتر...
-
تنهایی از دید دکتر شریعتی
سهشنبه 19 خردادماه سال 1388 14:35
رنج تلخ است ولی وقتی آن را به تنهایی می کشیم تا دوست را به یاری نخوانیم، برای او کاری می کنیم و این خود دل را شکیبا می کند طعم توفیق را می چشاند و چه تلخ است لذت را "تنها" بردن و چه زشت است زیبایی ها را تنها دیدن و چه بدبختی آزاردهنده ای ست "تنها" خوشبخت بودن در بهشت تنها بودن سخت تر از کویر است در...
-
تک شعر
شنبه 16 خردادماه سال 1388 15:55
پیشانی ام را بوسه زد در خواب هندویی شاید از آن ساعت طلسمم کرده جادویی شاید از آن پس بود که احساس می کردم در سینه ام پر می زند شب ها پرستویی شاید از آن پس بود که با حسرت از دستم هر روز سیبی سرخ می افتاد در جویی از کودکی دیوانه بودم، مادرم می گفت از شانه ام می چیده است هر روز شب بویی نام تو را می کند روی میزها هر وقت در...
-
تولدم مبارک
سهشنبه 12 خردادماه سال 1388 16:11
سلام دوستان امروز ۱۲ خرداد ماه روز تولد من ( سمیرا ) است من ساعت ۴ بعد از ظهر در بیمارستان امیرالمومنین متولد شدم اولین کسی که این روز را به من تبریک گفت ساسان عزیزم بود . خیلی خوشحالم که ساسان اولین نفر بود . من خیلی دوستش دارم و همیشه خنده هاش به من انرژی میده و وقتی می خنده انگار همه دنیا مال منه . دوست داشتم روز...